«یاس سه ساله»
90/6/29 1:20 ع
که دیده است که جوجه کبوتری توفان زده را تیر و کمان حواله کنند؟
آه، رقیه! بال های سوخته را طاقت سنگ نیست. لب های تشنه ات را خاک پاشیدند و چشمان به اشک نشسته ات را آشنای تازیانه ها کردند.
خدایا! حجم این همه تاریکی را کدام خورشید، روشن می تواند کرد؟
فریاد جگرخراشت را در خشت خشت خرابه های شام مویه می کنم و وسعت رنجت را با کوه ها در میان می گذارم. غبار اندوهت را هیچ بارانی نمی تواند بشوید.
کدام اندیشه پلید...؟
کدام دست، گوشه گیر این خرابه ات کرد و شناسنامه مصیبت در دستانت گذاشت؟
کدام اندیشه پلید، چشم های کوچکت را گریه خیز ماتم ها کرد؟
به کدام جرم، گام های کودکی ات را این چنین آواره صحراها کردند؟
این وقاحت ظالم، از روزنه کدام غار بیرون ریخت که شب هایت را بی ستاره کرد و شانه هایت را بی تکیه گاه؟
دیوارهای ستم گر تاریخ، چشم هایت را تحمل نتوانستند و نفس های معصومت را به چوب ها سپردند.
زمین، همیشه این گونه پنجره ها را به باد داده است.
اندوهت را می گذاری و می روی
ثانیه های محنت بارت، صفحات خیالم را می سوزاند.
بر کتیبه های سوخته می نویسمت و وجدان های بیدار جهان را به قضاوت می طلبم.
ناله های کودکی ات، خاطر بادها را پریشان کرده است.
قناریان تنها، تاریک خرابه را به یاد می آورند و می گریند.
پنجره ها، کابوس های سیاهت را تب می کنند.
خارها، پاهای برهنه ات را جگرریش می کنند.
می روی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامی گذاری. اندوهت را بر صورت خرابه می پاشی و می گذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :